کد مطلب:313740 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181
یا سیدی من کجا او را پیدا کنم؟
جناب سلالة السادات آقای سید مصطفی مستجاب الدعوة، كه قبلا نیز چند كرامت از ایشان نقل كردیم، به نقل از پدرشان، مرحوم سید تقی مستجاب الدعوة (كفشدار حرم حضرت عباس علیه السلام) آورده اند:
22. عربی بادیه نشین بچه اش مریض می شود. با پای برهنه، دوان دوان، به كربلا آمده و خود را به حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام می رساند و در مقابل ضریح مطهر قرار می گیرد.
یكی از خدام، عرب را با پای برهنه و خون آلود و كثیف كنار ضریح می بیند، لذا سیلی محكمی به عرب می زند و می گوید: تو رعایت ادب را نكرده ای. اینجا جای بسیار حساس و بااهمیتی است، نباید این طور بی مبالاتی كرد و خلاصه، به زائر عرب توهین بسیار می كند. عرب اشاره به ضریح كرده می گوید: یا اباالفضل علیه السلام، من خیال كردم اینجا خانه ی شما است، ولی حالا می بینم این شخص است كه در آن، امر و نهی می كند.
این را گفته، با ناراحتی برمی گردد و در كاروانسرایی منزل می كند. خادم مزبور، شب در عالم رؤیا می بیند كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به خدام عطایا و هدایایی می دهد. او هم جلو می رود تا صله ای بگیرد. اما آقا قمر بنی هاشم علیه السلام از وی رو برمی گرداند. وقتی عرض می كند آقاجان چرا به من توجه ندارید؟ حضرت علیه السلام می فرماید: صورتم را ببین كبود شده است، كبودی آن، در اثر سیلی یی است كه تو به آن عرب زده ای ولی در واقع به من خورده است. چرا او را از حرم بیرون كردی؟! تا او را راضی نكنی از تو راضی نخواهم شد!
خادم می گوید: یا سیدی، من كجا او را پیدا كنم؟! حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام
[ صفحه 585]
آدرس محل سكونت عرب را به او می دهد و می گوید: به او بگو بچه ات را شفا دادیم. خادم نیمه شب از خواب بیدار شده و خود را به كاروانسرا رسانده و عرب را بیدار كرد. عرب بیچاره دوباره ترسید، زیرا گمان كرد كه دوباره آمده است تا او را تنبیه كند! ولی نمی دانست كه آقای مهربان، خادم را فرستاده است تا از او دلجویی كند.
باری، خادم دست و صورت عرب را بوسیده و جریان خواب را برای او تعریف می كند و از عرب پوزش می طلبد و پیام مسرت آمیز حضرت اباالفضل علیه السلام را به او می رساند و می گوید، آقا فرمودند به شما بشارت بدهم كه فرزندش را شفا می دهیم. اینجا بود كه عرب بسیار خوشحال شده خدا را شكر می كند كه مورد لطف و عنایت آقا قمر بنی هاشم علیه السلام قرار گرفته است.
22. عربی بادیه نشین بچه اش مریض می شود. با پای برهنه، دوان دوان، به كربلا آمده و خود را به حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام می رساند و در مقابل ضریح مطهر قرار می گیرد.
یكی از خدام، عرب را با پای برهنه و خون آلود و كثیف كنار ضریح می بیند، لذا سیلی محكمی به عرب می زند و می گوید: تو رعایت ادب را نكرده ای. اینجا جای بسیار حساس و بااهمیتی است، نباید این طور بی مبالاتی كرد و خلاصه، به زائر عرب توهین بسیار می كند. عرب اشاره به ضریح كرده می گوید: یا اباالفضل علیه السلام، من خیال كردم اینجا خانه ی شما است، ولی حالا می بینم این شخص است كه در آن، امر و نهی می كند.
این را گفته، با ناراحتی برمی گردد و در كاروانسرایی منزل می كند. خادم مزبور، شب در عالم رؤیا می بیند كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به خدام عطایا و هدایایی می دهد. او هم جلو می رود تا صله ای بگیرد. اما آقا قمر بنی هاشم علیه السلام از وی رو برمی گرداند. وقتی عرض می كند آقاجان چرا به من توجه ندارید؟ حضرت علیه السلام می فرماید: صورتم را ببین كبود شده است، كبودی آن، در اثر سیلی یی است كه تو به آن عرب زده ای ولی در واقع به من خورده است. چرا او را از حرم بیرون كردی؟! تا او را راضی نكنی از تو راضی نخواهم شد!
خادم می گوید: یا سیدی، من كجا او را پیدا كنم؟! حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام
[ صفحه 585]
آدرس محل سكونت عرب را به او می دهد و می گوید: به او بگو بچه ات را شفا دادیم. خادم نیمه شب از خواب بیدار شده و خود را به كاروانسرا رسانده و عرب را بیدار كرد. عرب بیچاره دوباره ترسید، زیرا گمان كرد كه دوباره آمده است تا او را تنبیه كند! ولی نمی دانست كه آقای مهربان، خادم را فرستاده است تا از او دلجویی كند.
باری، خادم دست و صورت عرب را بوسیده و جریان خواب را برای او تعریف می كند و از عرب پوزش می طلبد و پیام مسرت آمیز حضرت اباالفضل علیه السلام را به او می رساند و می گوید، آقا فرمودند به شما بشارت بدهم كه فرزندش را شفا می دهیم. اینجا بود كه عرب بسیار خوشحال شده خدا را شكر می كند كه مورد لطف و عنایت آقا قمر بنی هاشم علیه السلام قرار گرفته است.